باور نداشتم که گل آرزوی من
با دست نازنین تو بر خاک افتد
با این همه هنوز به جان می پرستمت
بالله اگر که عشق چنین پاک افتد
می بینمت هنوز به دیدار واپسین
گریان درآمدی که فریدون خدا نخواست
غافل که من به جز او خدایی نداشتم
اما دریغ و درد نگفتی چرا نخواست
بی چاره دل خطای تو در چشم او نکوست
گوید به من هر آنچه که او کرد خوب کرد
فردای ما نیامد و خورشید آرزو
تنها سپیده ای زد و آنگه....غروب کرد
بر گور عشق خویش شباهنگ ماتمم
دانی چرا نوای عزا سر نمی کنم؟
تو صحبت محبت من باورت نبود
من ترک دوستی ز تو باور نمی کنم
پاداش آن صفای خدایی که در تو بود
این واپسین ترانه تو را یادگار باد
دیگر ز پا افتاده ام ای ساقی اجل
جان تشنه ام بریز به کامم شراب را
ای آخرین پناه من آغوش باز کن
تا ننگرم پس از رخ او آفتاب را
.::فریدون مشیری::.
merc babate inke be weblogam sar zadio nazar gozashti webe u ham ali bud
salam merc khosshal shodam az inke be weblogam sar zadi