چک نویس

TODAY...MAYBE IS TIME FOR MIRACES

چک نویس

TODAY...MAYBE IS TIME FOR MIRACES

سکوت

دلا شب ها نمی نالی به زاری

سر راحت به بالین می گذاری

تو صاحب درد بودی ناله سر کن

خبر از درد بی دردی نداری

بنال ای دل که رنجت شادمانی است

بمیر ای دل که مرگت زندگانی است

مباد آن دم که چنگ نغمه سازت

ز درد بر نیانگیزد نوایی

مباد آن دم که عود تار و پودت

نسوزد در هوای آشنایی

دلی خواهم که از او درد خیزد

بسوزد...عشق ورزد...اشک ریزد

به فریادی سکوت جانگزا را

به هم زن در دل شب های هو کن

و گر یارای فریادت نمانده است

چو مینا گریه پنهان در گلو کن

صفای خاطر دل ها ز درد است

دل بی درد همچون گور سرد است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد