چک نویس

TODAY...MAYBE IS TIME FOR MIRACES

چک نویس

TODAY...MAYBE IS TIME FOR MIRACES

زهر شیرین

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر هر لحظه رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرینت نخوانم

تو زهری...زهر گرم سینه سوزی

تو شیرینی که شور هستی از تو است

شراب جان خورشیدی که آن را

نشاط از تو...غم از تو...شادی از تو است

به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره ی غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند"دل از عشق برگیر

که نیرنگ است و افسون است و جادوست"

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که این زهر است...اما!...نوشداروست

چه غم دارم از این زهر تب آلود

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد

غمی شیرین دلم را می نوازد

اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی است

وگر عمرم به ناکامی سر آید

تو را دارم که مرگم زندگانی است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد